از فرزندتان، بهزاد بگوئید؟
بهزاد علاقه زیادی به رشته پرستاری داشت و پس از زحمت و تلاش فراوان بالاخره به آرزوی خود رسید و رشته پرستاری در دانشگاه شهربابک قبول شد و در مدت تحصیل خود در دانشگاه رنجهای بسیاری را به خاطر عشقی که به رشتهاش داشت تحمل کرد.
سال گذشته نزدیک عید برای بهزاد به خواستگاری رفتیم و ازدواج کرد حدود ۳ ماه از ازدواجش میگذشت که کاروان پیاده حضرت علی بن موسیالرضا (ع) بافق قصد حرکت بهسوی مشهد را داشتند و بهزاد قرار بود بهعنوان پرستار در این کاروان به زائرین حضرت خدمت کند البته من مخالف این سفر بودم و به او گفتم چون امسال تازه ازدواج کردی به این سفر نرو اما بهزاد قبول نکرد و رفت.
این سومین سالی بود که بهزاد در کاروان پیاده شرکت میکرد. بهزاد به برادر کوچکش گفته بود که من از این سفر برنمیگردم و سفارش زیادی برای احترام به پدر و مادر کرده بود.
پس بهزاد خیلی به اهلبیت (ع) ارادت داشت؟
بله- یکی از ویژگیهای شاخص بهزاد عشق به اهلبیت (ع) بود و به همین جهت علاقه زیادی داشت که جز مدافعین حرم حضرت زینب (س) باشد بهزاد عاشق شهادت بود و علاقه و ارادت خاصی به شهدای گمنام داشت و همیشه به زیارت شهدا میرفت.
او علاقهای برای کار در بیمارستان نداشت اما باکار پرستاری در کاروان پیاده و خدمت به زائران امام رضا (ع) عشقبازی میکرد. در این سفر نامهای برای امام رضا (ع) نوشتم و از حضرت خواستم که بهزاد عاقبتبهخیر شود و مقام و مرتبه بالایی پیدا کند و با این اتفاق ایماندارم که ایشان نامه و خواسته مرا امضا کردند.
از سومین و آخرین سفر بهزاد برایمان بگوئید؟
در طول سفر چندین مرتبه به دیدنش رفتیم اما حال و هوای بهزاد جور دیگری شده بود انگار در عالم دیگری سیر میکرد. امروز خوشحالم که بهزاد درراه خدمت به زائرین امام رضا (ع) رفت و از حضرت میخواهم بهترین جایگاه را به او عطا کنند.
مأموریت بهزاد ۱۵ روز اول بود و باید برمیگشت اما با اصرارهای فراوان خواست که تا آخر سفر بماند و حاجآقا طباطبایی را واسطه قرارداد تا همسرش را راضی کند و اجازه دهد تا آخر این سفر در کاروان بماند.
من همیشه برای عاقبتبهخیری بهزاد دعا میکردم. در شب جمعه گفتند عزاداری سنگینی داشتند و بهزاد گریه زیادی کرده بود و همان صبح روز جمعه آن حادثه رخ داد. ساعاتی قبل از حادثه حاجآقا طباطبایی به بهزاد میگوید تو مأموریتت تمامشده و باید برگردی ولی بهزاد جواب میدهد به یک شرط برمیگردم و اینکه شما نامه مدافع حرم شدن مرا امضا کنید و حاجآقا قبول میکنم یک ساعت بعدازاین گفتگو آن حادثه برای بهزاد رخ میدهد.
چطور از حادثه باخبر شدید؟
من ظهر روز جمعه خبردار شدم که بهزاد تصادف کرده، در ابتدا فکر کردم بهزاد سوار آمبولانس بود و با آن تصادف کرده ولی بعداً متوجه شدم بهزاد سوار مینیبوس بوده و از راننده میخواهد که او را پیاده کند که با کاروان همقدم باشد وقتی پیاده میشود و خود را به پشت علم میرساند و بعد از دقایقی آن حادثه رخ میدهد.
توصیهای به جوانان هم سن و سال فرزندتان دارید؟
به جوانان توصیه میکنم در این سفر معنوی شرکت کنند تا بتوانند خودشان را نظر اعتقادی تقویت کنند. بهزاد پسر پاکی بود مراقب اعمال و رفتارش بود و عشق به اهلبیت داشت و دستبهخیر بود. دوست دارم همه جوانان همین راه را بروند.
انتهای پیام/ع.ع